Wednesday, October 24, 2007

رستاخیز

من خدا را در قمقمه ی آبی یافتم
در عطر پیچ امین الدوله
در خلوص برخی کتاب ها
و حتی نزد بی دینان
اما تقریبا هیچ گاه خدا را نزد کسانی که کارشان سخن گفتن از اوست نیافتم
کریستین بوبن

5 comments:

Arash said...

سلام
قشنگ بود و چسبید

Anonymous said...

سلام
جالب بود ، خیلی هم به واقعیت شبیه بود در دنیای امروزی

Anonymous said...

اتوبوسها و ماشین ها
دودهاشان را به چشمان عقیم من
سوغات میدهند...........

-برهوتی نیست
بادی نمی وزد..........

کوهها با سینه ریز سپید
از پشت برجها قد علم کرده اند
من...
دلگیر میشوم
و دل به گیره می آویزم.......

-کسی نیست
بادی نمی وزد

روسپیان
مادرهایشان را به یاد می آورند...
آن زمان که خود را از یاد میبرند
و به دار میزنند
تمام هوسهای مقدسشان را

-صدایی نیست
بادی نمی وزد
"خدا"خوابیده است

Anonymous said...

ماجرا مثل همون قصه ي كوزه گر و كوزه شكسته است احتمالاً

Anonymous said...

Anha Ke Bishtar Khoda Verde Zabaneshan Ast Ghalban Az Oo 2R Tarand ...