آنجا که نمي دانم از براي کدامين دلشکستگي اشک مي ريزم
اماتو همه را به حساب دلتنگي ام براي خود بنويس
بنويس که شادمانه دلتنگت بودم
بنويس که مشتاقانه در پي اشتياقت بودم
بنويس که باورانه در پي باورت بودم
بنويس که صادقانه در پي نامت بودم
بنويس که شرمسارانه در تاخير بودم
بنويس که بي شرمانه در تعجيل بودم
بنويس که ساده انگارانه در تصويرت بودم
بنویس مختارانه در تقدیرت بودم
بنويس بي صبرانه در تعقيبت بودم
بنويس
بنويس دلتنگت بودم
اما ننويس من فقط حرف بودم
ننويس من فقط اشک بودم
بنویس
بنويس من دلتنگت بودم
شادمانه دلتنگ بودم
5 comments:
ديگر چه جاي نوشتن در مجالي كه نيست
تبریک میگم.
دو پست آخر درجه یکند.
سلام
نوشته های قشنگی داری
ولی من منظورتونو از کامنتی که برام گذاشتید متوج نشدم! یعنی چی از خودم گفتم ؟ اگه منظورتون اینه که اون شعرهایی که می نوبسم باید بگم همشون کارای خودم هستن ... به هر حال خوشحال میشم بازم سر بزنین بهمون ....
بنوییس میخندم بر هر استادی که نتواند بر خود خنده زند!
سر آغاز حکمت شادان
چاقویش را نشانم داد ..
گفت همه را میکشم ..
همه را .
بنویس دیگر نمینویسم .
.........................
Post a Comment