تازه یکم حرفم اومده آخه گفتم که یهو زد به سرم که بیام ببینم چی جور میشه وبلاگ ساخت دیدم یه صفحه گذاشتن جلوم که بسم الله بنویس منم خوب کم حرف حرفی نداشتم بگم اما حالا بگم که شادی اسم دخترمه دخترم هنوز به دنیا نیومده چون باباش و هنوز پیدا نکردم شایدم پیدا نکنم واسه همین گذاشتم شادی
از اونجایی که الان 2 ماهی میشه که مدرکمو گرفتم گذاشتم در کوزه که آبش و بخورم گفتم برم سر مشاغل کاذب یعنی وبلاگ نویسی پول که توش نیس تازه از خودتم باید بریزی رو داریه منم واسه همین یکی از شعرام که نه یکی از نوشته های زمان جوگیر شدنم که واسه جی افم گفتم می نویسم این جی افم برام مظهر عشق اسمشو میذارم خودش بیاد بگه
هر گاه خواستید خنده ی مرا ببینید تنها صدای خنده اش را برایم بیاورید
هر گا خواستید اشک های مرا ببینید قطره ای از اشک او را بریم بیاورید
هرگاه خواستید صداقتم را لمس کنید مرا با او بگذارید و تماشا کنید
هر گاه خواستید به سخره گرفتن روزهای زندگی را تجربه کنید به حرف های من و او گوش فرا دهید
با ما بمانید تا روزهای زندگی را لمس کنید تا شیطنت را نقاشی کنید
بمانید تا لذت دوست داشتن را تنفس کنید
....
حال دیگر مدتهاست که من و اودست در دست عشق
در دور دست های امکان
در سرزمین های صداقت
در دشت های پاکی در آسمان های سراسر حضور
در رودهای خاطره در چمنزارهای اعتقاد
به راه برده می شویم
غم هایمان را با خنده معنا می کنیم
زندگی را قدم می زنیم
و با نگاهی به عظمت خورشید
در قلب خدا درک می شویم
!! البته قبول دارم که خیلی لوس و بی مزه بود واسه همین به کسی اینارو نشون نمیدم
در حد شعرایی که پسرای گیر واسه دخترا میگن ال او ال
راستی ال او ال =lol
گلابی من اگه خوندی نظر بدیا