Tuesday, October 16, 2007

اندر احوالات موسیقیایی من

و اندر زمانی که رفتن بر کلاس های مطربی نوعی هنربنمود من نیز دلداده ی آلات لهو و لعب همی بگشتم و عریضه ای بنوشتم بر حضرت پدر که یا پدر خواسته ای دارم اجابت بفرما که تو بر هر کار توانایی .حضرت پدر که سخت در علوم و فنون کوشا بنمود مرا اندرز بداد که تو را با مطربی چه کار است .گفتمش یا پدر مرا چه کار است که تو دلباخته ی علمی و من مطربی . آنقدر در این راه پایم بیفشردم و آنقدر قهر را با غیض چاشنی بگردانیدم تا حضرت پدر از بهر ملاطفت بر دردانه ی تکدانه اش حضور در محضر اساتید اهل هنر را بر من روا داشت . گفتمش یا پدر از دست و زبانم بر نیاید که از عهده ی شکرت بدر آید مرا گفت بر تو شرطی نهم که در خاتمه نوایی سازی نامش پدر . گفتمش به دیده ی منت
و اینگونه شد که من نیزبه جماعت مطربان پا نهادم و زندگیم بس وقف هنر بگشت تا جایی که عاقب الامر بدانستم جواب این پرسش که در آتی دوست بداری به چه کار آیی را تازه در این قدر از سن بدانستم که همی آهنگ سازی بود و این احوالات درونی همه پیش از حضور یافتن من بر محضر اساتید می بود . تا روز موعودم بیامد من گیتار بر کول بکشیدم و حمال بگشتم و ندانستم که گیتار بر من چه بکرد .استاد پیر و بسی بدبو !!می نمود .دستانی رعشه وار و به غایت هنرمند بداشت .با چشمانی بس خوفناک و در خور درویش کردن .از همان ابتدای امر دستان من بگرفت و تا می توانست آموزش بداد!!!آموزش هایی همه لمسی و تماسی تا بدان حد که چندشی حاد بر من حادث بگشت . ومن این همه سختی بر خود متحمل بگشتم فقط به شوق نواختن دسپیرادو کالیفرنیا و غیره ذالک.پدر در پی من بشتافت مرا بفرمود یا دختر تو را در پی نواختن نوای پدر بفرستادم این بوی بسی مشکوک و رعشه ی دستانت از بهر چیست .گفتمش یا پدر مرا با آموزش و انحرافات استاد چه کار است؟!! جلسه ی دوم نیز بیامد من در تشویش آموزش ها بر خود بلرزیدم . آموزش ها بسی صمیمانه تر بنمود و سخت تر و جدی تر. گفتمش یا استاد این ها که گویی همه اندر آموزشات گیتار است؟؟! بفرمود آری .سیستم ها متغیر بگشته (همان داستان معروف سیستم ها)!!!دیگر مرا ترسی بس عمیق از جلسه ی سییم بنمود نه به دسپیرادو نه به غیره و ذالک علاقه نبود و تنها به فکر فرا گرفتن حرکت نمایش آنتونی می بودم در پی دفاع از خود در برابر آموزش های بس ناجوانمردانه ی استاد.تا اینکه استاد مرا بگفت که تو به قدر کفایت از استعداد بهره نبردی و توجه اش به سوی دیگری که مستعدتر بنمود و تمام آموزشات را با دیده ی منت بپذیرفت جلب بشد و مرا فراغ بال بداد.جلسات بیامدند و برفتند من می نواختم و اطرافیانم همی ملتمس می گشتند که مزن!! و من نیز خواهش وار بخواستم که گوش فرا ده که به جان جانان خوب بنوازم .تا بدانستم که اطرافیانم به قدر کفایت از قریحه بهره نبردند تا آوای روحبخش من بدانند و رویای آهنگساز شدن را در مخیله پاک بگردانیدم به خود بگفتم که همه ی این بی عدالتی ها که بر من برفت از سوی آموزش های انحرافی استاد می نماید .و حال دیگر بدانستم که مرا با نواختن چه کار است که مستمع بودن بزرگترین هنر من است
پ.ن:اما مرا چه باک که گلابی جانم به قدر کفایت حظ معنوی را از نوای من ببرد

3 comments:

Anonymous said...

مطرب مهتاب روی آنچه شنیدی و دیدی بگوی

ما همگان محرمیم

Anonymous said...

Che Ostade Honar 2Sti ...

Anonymous said...

حالا پس‌فردا از صنف ِ اساتيد ِ گيتار ياد دهنده، ميان شکايت ميکنن ميگن به قشر ِ ما توهين شده
!!!